
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۲۰۷۹
۱
کف خاکم چسان مقبول جستوجوی او گردم
فلک در گردش آیم تا به گرد کوی او گردم
۲
دل مأیوس صیقل میزنم عمریست حیرانم
نگشتم آینه تا قابل زانوی او گردم
۳
جهانی را زدم آتش سراغ دل نشد پیدا
روم اکنون غبار خاطر گیسوی او گردم
۴
محبت صنعتی دارد که تا محشر درین وادی
روم از خویش هر گه بازگردم سوی او گردم
۵
وفا در وصل هم آسودن عاشق نمیخواهد
بیا تا گرد شوق قمری و کوکوی او گردم
۶
خس معذور و ذوق الفت آتش جنون است این
به خاکستر رسم گر آشنای خوی او گردم
۷
رمیدن در سواد صیدگاه دل نمیباشد
تو صحرای دگر بنما که من آهوی او گردم
۸
چه امکانست با وضع کسان گردم طرف بیدل
که من چون آینه با هر که بینم روی او گردم
تصاویر و صوت

نظرات