بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۲۴۴۱

۱

اشکم ز بی‌قراری زد بر دَرِ چکیدن

افتادن‌ است آخر اطفال را دویدن

۲

از تیغِ مرگْ عاشق رنگ بقا نبازد

عمر دوباره گیرد چون ناخن از بریدن

۳

فقر است و نقد تمکین‌، جاه‌ است و موج خفّت

از بحرْ بی‌قراری‌، از ساحلْ آرمیدن

۴

ارباب رنگ دایم محوِ لباس خویش‌اند

از داغ نیست ممکن طاووس را پریدن

۵

بیدل به جوی شمشیر خون جگر خورد آب

زندان بی‌قراران نبود جز آرمیدن

تصاویر و صوت

دیوان بیدل دهلوی به تصحیح اکبر بهداروند انتشارات نگاه ۱۳۸۰ - تصویر ۱۰۹۰

نظرات