بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۴۱۳

۱

شوخ بی‌باکی‌که رنگ عیش هر کاشانه ریخت

خواست‌ شمعی‌ بر فروزد آتشم‌ در خانه ریخت

۲

فیض معنی درخور تعلیم هر بی‌مغز نیست

نشئه را چون باده نتوان در دل پیمانه ریخت

۳

شد نفس از کار، اما عقدهٔ دل وانشد

این‌کلید از پیچ و تاب قفل ما دندانه ریخت

۴

ای خوش آن رندی‌ که در خاک خرابات فنا

رنگ  آسایش‌ چو اشک ‌از لغزش ‌مستانه ریخت

۵

اولین جوش بهار عشق می‌باشد هوس

بی‌خس‌ و خاشاک نتوان رنگ آتشخانه ریخت

۶

شب خیال پرتو حسن تو زد بر انجمن

شمع چندان آب شد کز دیدهٔ پروانه ریخت

۷

وحشتی‌ کردیم و جستیم از طلسم اعتبار

پرفشانی‌ گرد ما بیرون این ویرانه ریخت

۸

گریهٔ بلبل پی تسخیر گل بیهوده است

بهر صید طایران رنگ‌، نتوان دانه ریخت

۹

بادهٔ دردی‌ که ناموس دو عالم نشئه بود

شوخ‌چشمیهای اشک از بازی طفلانه ریخت

۱۰

سر به صحرا دادهٔ نیرنگ سودای تو ام

می‌توان از مشت خاکم عالم دیوانه ریخت

۱۱

گرد ناز از دامن گیسوی یار افشانده‌ام

از گداز من توان آبی به دست شانه ریخت

۱۲

از دلم برداشت بیدل ناله مهر خامشی

اضطراب ریشه آب خلوت این دانه ریخت

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
محمد هارون صادقی
۱۳۹۴/۰۴/۰۵ - ۲۲:۱۳:۴۹
وحشتی‌ کردیم و جستیم از طلسم اعتبارپرفشانی‌ گرد ما بیرون این وبرانه ریختبا عرض سلام و تقدیم احترامات خدمت تمام دست اندر کاران این سایت جامع و مفید. در بیت فوق اشتباه تایپی به نظر میرسد که لطف نموده در قسمت تصحیح آن اقدام خواهند فرمود « به عوض وبرانه باید نوشت ویرانه »متشکرم
user_image
shakaib Salik
۱۳۹۵/۰۱/۱۰ - ۱۷:۰۸:۰۵
اولین جوش بهار عشق می باشد هورهور در این فرد اشتباه استبه بنیاد نسخه مطبعه کابل این کلمه هوس است یعنی:اولین جوش بهار عشق می باشد هوسبی‌خس‌و خاشاک نتوان رنگ آتشخانه ریخت