
بیدل دهلوی
غزل شمارهٔ ۶۰۵
۱
واژگونی بسکه با وضعم قرینکردیده است
سرنوشتم نیز چون نقش نگین گردیده است
۲
عمرها شد چون نگاه دیده آیینهام
حیرت دیدار حصن آهنین گردیده است
۳
داشتم چون صبح گیر و دار شور محشری
کز غم کم فرصتی آه حزین گردیده است
۴
هیچ وضعی همچو آرامیدگی مقبول نیست
شعله هم از داغ گشتن دلنشین گردیده است
۵
گر به نرمی خو کند طبعت حلاوت صید تست
هرکجا مومیست دام انگبین گردیده است
۶
بیمحابا از سر افتادگان نتوان گذشت
خاک ازیک نقش پا صد جبهه چین گردیده است
۷
همچو موج از تهمت دام تعلق فارغیم
دامن ما را شکست رنگ چین گردیده است
۸
فرش همواریست هرگه ماه میگردد هلال
درکمال، اکثر رک گردن جبین گردیده است
۹
جلوهٔ هستی غنیمتدان کهفرصتبیش نیست
حسن اینجا یک نگه آیینهبین گردیده است
۱۰
بیدل از بی دستگاهی سرنگون خجلتیم
دست ما از بس تهی شد آستینگردیده است
نظرات