بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

غزل شمارهٔ ۸۲۲

۱

تا نظر بر شوخی من نرگس خودکام داشت

چشمهٔ آیینه موج روغن بادام داشت

۲

باد دامانت غبارم را پریشان‌کرد و رفت

سرمه‌ام درگوشهٔ چشم عدم آرام داشت

۳

عالمی را صید الفت کرد رنگ عجز من

در شکست خویشتن مشت غبارم دام داشت

۴

پختگی در پردهٔ رنگ خزانی بوده است

میوه‌ام در فکر سرسبزی خیالی خام داشت

۵

یاد آن شوقی‌که از بیطاقتیهای طلب

دل تپیدن نیز در راهت شمارگام داشت

۶

از ادای ابرویت لطف نگه فهمیده‌ام

این کمان‌، رنگ فریب از روغن بادام داشت

۷

گر نمی‌بود آرزوتشویش جانکاهی نبود

ماهیان را نشتر قلاب حرص‌کام داشت

۸

ناله را روزی‌که اوج اعتبار نشئه بود

چون‌جرس‌، بیدل به‌جای‌باده، دل‌درجام‌داشت

تصاویر و صوت

نظرات