بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۱۱۸

۱

تا رز آرد غوره وآن غوره تا انگورگردد

چشم ها باید به راه انتظارش کورگردد

۲

خودگرفتم غوره شد انگور ناگردیده صهبا

ترسم از این کو خوراک مور یا زنبور گردد

۳

خودگرفتم رفت آن انگور در خم تا شود می

باز ترسم کو نگردد تلخ وناگه شور گردد

۴

خود گرفتم باده گردد تلخ وشیرین نشئه گردد

لعل گون گردد به بو چون عنبر وکافور گردد

۵

کوامید اینکه گردد اونصیب ما به عالم

ور شود شاید نه با مه طلعتی چون حور گردد

۶

ساقی امشب کوبه ما روزی است خم را ساز ساغر

تا سبورا پر کنی از خم زمانی دور گردد

۷

ده بلنداقبال را می هی دمادم هی پیاپی

تا ز دل ظلمت برد وز پای تا سر نور گردد

تصاویر و صوت

نظرات