بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۱۶۱

۱

چه نعمتی است اگر یار یار ما می شد

قرار بخش دل بیقرار ما می شد

۲

شدی خلاص دل ما ز ششدر غم و درد

اگر که خال رخ اودوچار مامی شد

۳

به حال ما دلش ار سنگ بودمی شدآب

اگر کسی خبر ازروزگار ما می شد

۴

به یاد عارض او سوی گلستان رفتیم

به هر گلی که رسیدیم خار ما می شد

۵

زآه وناله نمودیم آن چنان کاری

که رعد وبرق به حیرت زکار ما می شد

۶

به هر چمن که رسیدیم بسکه گرییدیم

ز خون دیده چمن لاله زار ما می شد

۷

گرآن نگار برد نامی از بلند اقبال

همین بسی سبب افتخار ما می شد

تصاویر و صوت

نظرات