بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۱۹۳

۱

دلم از موی توآشفته چنان است که بود

عشق روی توهمان آفت جان است که بود

۲

گر سراغ از دل گم گشته من میجوئی

همچنان گمشده بی نام ونشان است که بود

۳

از قدخم شده ام گر خبری می خواهی

ز ابروان توهمان طور کمان است که بود

۴

وگر ازچشم من وگریه اومی پرسی

همچنان رودی از این چشمه روان است که بود

۵

گر توآن عهد که بستی بشکستی چودلم

عهد من با تودرست است و همان است که بود

۶

عجب از آه دل ما که ندارد اثری

زآنکه میل دل دلدار بر آن است که بود

۷

خر چوشد خسته و وامانده سبکبار شود

همچنان بار من خسته گران است که بود

۸

می کشد زحمت بیهوده طبیبم به علاج

که مرا درد همان دردنهان است که بود

۹

منگر بر دل زارم که بلند اقبال است

این همان خون جگر پست نوان است که بود

تصاویر و صوت

نظرات