
بلند اقبال
شمارهٔ ۱۹۵
۱
پرده را بردار از رخسار بود
مات وحیرانم کن از دیدار خود
۲
بنگر اندر آینه بر روی خویش
تا بگردی عاشق رخسار خود
۳
بشکند تا نرخ عنبر قدر مشک
شانه کش بر زلف عنبر بار خود
۴
لاله سان خونین دلم را داغدار
کرده ای از نرگس بیمار خود
۵
ای بت ترسا چو صنعان عاقبت
بت پرستم کردی از زنار خود
۶
ای شده ضحاک عهد ما ز ما
تا به کی گیری دمار از مار خود
۷
شد کنارم گلشن از بس ریختم
بی توخون از دیده خونبار خود
۸
بربلنداقبال خویش انعام کن
بوسه ای از لعل شکر بار خود
نظرات