
بلند اقبال
شمارهٔ ۲۴۴
۱
خواست از دولب او یک بوس
زیر لب خنده زد و گفت افسوس
۲
ای بسا جان که رودبر کف دست
می کنی جانی اگر قیمت بوس
۳
ای سیه زلف توچون پر غراب
وی لب سرخ توچون چشم خروس
۴
هست پیدا ونهان عشق رخت
دل دلم شعله صفت در فانوس
۵
زلف بر روی توهندوئی است
کایستاده است به پیش شه روس
۶
تا سر زلف چوزنار تو دید
گشت نالان دل من چون ناقوس
۷
آخر از هجر بلنداقبالت
مردوگردید ز وصلت مأیوس
نظرات