
بلند اقبال
شمارهٔ ۲۸۰
۱
گفتم که عاشقم من وز این گفته ام خجل
زیرا که عاشقی نبود کار آب وگل
۲
عاشق تنی بود که نه دل خواهدو نه جان
عاشق کسی بود که نه جان دارد ونه دل
۳
ای ترک مه جبین من ای لعبت ختا
وی شوخ نازنین من ای دلبر چگل
۴
باشد مرا ز عشق توداغی به دل دگر
داغی به روی داغ من ازهجر خودمهل
۵
گر درجفای ما شده رای تو مستبد
ما نیز در وفای توهستیم مستقل
۶
دوری مرا زتوبه مثال دومصرع است
کر هم اگر جدا شده هستند متصل
۷
درعاشقی بلند شد اقبال من بلی
یهدیه من یشاء ومن شانه یضل
نظرات