
بلند اقبال
شمارهٔ ۲۸۲
۱
به جمال توگشته دل مایل
صد هزار آفرین به دیده ودل
۲
دل وجان هر دورا دهد آسان
عاشقت را است دوریت مشکل
۳
نه به بر حاضری ونه ظاهر
نه ز ما غائبی ونه غافل
۴
باولای توهرگنه طاعت
بی رضای توهر عمل باطل
۵
هر چه غالی به پیش توبی قدر
هرچه عالی به نزدتو سافل
۶
پیش عقل تو عاقلان حیران
پیش علم تو عالمان جاهل
۷
چشم امید هر کس است به تو
گر که مجنون بود وگر عاقل
۸
وای بر حال وزندگانی او
نشودلطفت ار به کس شامل
۹
ای که هستی تو ساقی کوثر
کن مرا نیز مست ولایعقل
۱۰
من هنوزم میان کشتی وبحر
هر کسی رفت و خفت در ساحل
۱۱
در دولتسرای خاصت کو
تا در آنجا طلب کند سائل
۱۲
چه شود کم زجاه و حشمت تو
به جوارت گرم دهی منزل
۱۳
کن نظر بر دل بلنداقبال
تا که غمهای او شود زائل
نظرات