بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۳۱۵

۱

نه میل سیر گلشن نه تقاضای چمن دارم

که در بر سرو قدی لاله رخ نسرین بدن دارم

۲

قمر دارد به سر سرو من و سرو چمن قمری

چمن دارد کجا کی این چنین سروی که من دارم

۳

مشامم را معطر کرده است از طره مشکین

دگر حاجت نه بر عنبر نه بر مشک ختن دارم

۴

دل این آشفته حالی را از آن آشفته مو دارد

من این شیرین کلامی را از آن شیرین دهن دارم

۵

ز هندستان دگر در فارس نارد کاروان شکر

ز بس از آن لب شکرفشان بر لب سخن دارم

۶

بدو گفتم که همچون یوسفی از حسن رخ گفت او

به چاه افتاد و من آن چاه را اندر ذقن دارم

۷

بگفتم طره را در پیچ و تاب افکنده ای گفتا

به تدبیر دل دیوانه ات مشکین رسن دارم

۸

وجودم آن چنان پر گشته از مهرت که پنداری

نه من هستم بجای خود تو را در پیرهن دارم

۹

شنیدم قیمت یک بوسه از لب جان و دل کردی

بده بستان ز من کاین هر دو را بر کف ثمن دارم

۱۰

بیا ساقی بیاور می به بانگ رود و چنگ و نی

چه بیم از عارف و عامی چه باک از مرد و زن دارم

۱۱

بلند اقبال اگر گوید که اول باده بر من ده

بده کز شوق شعر اوست گر جانی به تن دارم

تصاویر و صوت

نظرات