بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۴۶۰

۱

نگرددماه نوطالع گر از رخ پرده برداری

نروید سرو در بستان به بستان گر گذار آری

۲

توئی آن بت که دین بت پرستی را دهند از کف

اگر بینند رویت را برهمن های فرخاری

۳

دگر از هند سوی فارس نارد کاروان شکر

تعالی الله ز شیرین لب ز بس قندوشکرباری

۴

چه حاجت آنکه مشک آرنداز چین وختن دیگر

تو اندر چین زلف خویش از بس مشک تر داری

۵

غم عشق تومی باشد گران باری به دوش من

مکن وامانده ام از درد هجر خودز سربازی

۶

به دامان وصالت کی رسد دست من مسکین

به حال من کند رحمی ز فضل خود مگر باری

۷

بلند اقبال شاید گردد آزاد از غم هجرت

کند گردون اگر شفقت کند طالع اگر یاری

تصاویر و صوت

نظرات