
بلند اقبال
شمارهٔ ۴۸۱
۱
توبه زلف از پی آزار دلم شانه کشی
من از این شاد که دل را به سر شانه کشی
۲
ور زنی شانه به زلف از پی آرایش او
دل ما هست چه منت دگر از شانه کشی
۳
دانه از خال به رخ داری واز گیسودام
مرغ دل را به سوی دام خوداز دانه کشی
۴
چشم مخمور تو از کف دل هشیاران برد
الحذر از می اگر یک دوسه پیمانه کشی
۵
بت پرستان به خدا بت نپرستنددگر
نقش رخسار خود ار بر دربتخانه کشی
۶
هرکه بر پیل تن اسب توببیند رخ تو
مات خواهدشد واو را کش شاهانه کشی
۷
دانی ای شمع که سوزانی وگریان ز چه رو
انتقامی است که ازکشتن پروانه کشی
۸
ای دل از عشق اگر یار بلنداقبالی
باید ار بار تو کوه است که مردانه کشی
نظرات