بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۷

۱

دیده در آینه گویا خط وخال خود را

که نداند چومن دلشده حال خود را

۲

زآن مرا کردچنین عاشق ورسوای جهان

خواست تا جلوه دهد حسن جمال خودرا

۳

شمع رخسار به هر جا که فروزد مه من

دل چو پروانه بسوزد پر وبال خود را

۴

سزد از حسن اگر دعوی یکتائیکرد

جز درآیینه ندیده است مثال خود را

۵

نشودتا که هلال اول هر ماه پدید

به مه یک شبه بنمای هلال خود را

۶

عمر بگذشت وبه دل ماند تمنای وصال

صرف کردیم به هجران مه وسال خود را

۷

بی قراری چو بلنداقبال امشب ای دل

بازگو با من آشفته خیال خود را

تصاویر و صوت

نظرات