بلند اقبال

بلند اقبال

شمارهٔ ۸ - تضمین با غزل خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی (رحمه الله علیه)

۱

شورش حشر به هر راهگذر می‌بینم

سیل خوناب جگر تا به کمر می‌بینم

۲

تلخی زهر هلاهل ز شکر می‌بینم

این چه شوری‌ست که در دور قمر می‌بینم

همه آفاق پر از فتنه و شر می‌بینم

۴

ساقی دهر به دوران من دردآشام

جام می خون دل و دیده همی ریخت به جام

۵

صبح امید مرا کرده فلک تیره چو شام

هر کسی روزبهی می‌طلبد از ایام

علت آن است که هر روز بتر می‌بینم

۷

ای فلک جور تو تا کی ستمت تا چند است؟

هر کجا بی سر و پایی‌ست به دولت بالان

۸

هر کجا یوسفی او راست مکان در زندان

اسب تازی شده مجروح به زیر پالان

طوق زرین همه بر گردن خر می‌بینم

۱۰

الله الله که جهان پر شده از فتنه و شر

عاشقان را بنگر تشنه به خون دلبر

۱۱

اختران را حسد آید که بینند قمر

دختران را همه جنگ است و جدل با مادر

پسران را همه بدخواه پدر می‌بینم

۱۳

دل ما را غم آفاق مکدر دارد

نیست یک تن که ز دل بار غمی بردارد

۱۴

هیچ رأفت نه مسلمان و نه کافر دارد

هیچ رحمی نه برادر به برادر دارد

هیچ شفقت نه پدر را به پسر می‌بینم

۱۶

به جهان غم مخور از کهنه و نو نیکی کن

گر گذاری سر و جان را به گرو نیکی کن

۱۷

گندمت می‌ندهد کشته جو نیکی کن

پند حافظ بشنو خواجه برو نیکی کن

که من این پند به از در و گهر می‌بینم

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
Sang Cast
۱۴۰۲/۰۵/۱۶ - ۰۲:۱۶:۲۸
این شعر تضمین کدام غزل حافظ است و کدام ابیات سروده حافظ هستند؟