ابن حسام خوسفی

ابن حسام خوسفی

غزل شمارهٔ ۱۴۴

۱

بی نیازی از نیاز ما چه استغناست این

جور کم کن بر دلم کآخر نه از خاراست این

۲

گفتم ای سرو سهی بنشین که بنشیند بلا

گفت بنشینم ولیکن نه بلا بالاست این

۳

گفت رنگت سرخ دیدم این نه رنگ عاشقی است

گفتمش فیض دموع چشم خون پالاست این

۴

گفتم آن مشک سیه بر دامن خورشید چیست؟

گفت بر برگ گل تر عنبر سار است این

۵

گفتم از خون دلم گلگونه رنگین کرده ای

گفت بر نسرین نشان لاله حمراست این

۶

گفتمش چشمت برد از من دل و آرام و هوش

گفت ترک مست را اندیشه یغماست این

۷

گفت کام از لعل من می بایدت ابن حسام

گفتم آری طعنه طوطی شکر خاست این

تصاویر و صوت

دیوان محمد بن حسام خوسفی به کوشش احمد احمدی بیرجندی و محمدتقی سالک - محمدبن حسام خوسفی - تصویر ۴۲۲

نظرات