ابن یمین

ابن یمین

شمارهٔ ۴٠۴

۱

با عطارد گفتم آخر با تو دارم نسبتی

چند بد مهری کنی به زین غم کارم بخور

۲

گفت کای ابن یمین گر قدرتی بودی مرا

کی بدینسان گشتمی گشتمی گرد جهان آسیمه سر

۳

اکثر اوقات باشد درو بال و احتراق

بر سر تیرم همیدارد فلک زیر و زبر

۴

رونق کارت ز دستم بر نیمآید ولیک

خواهمت گفت از سر اشفاق پندی معتبر

۵

از کریمان چون جهان خالی همی بینی مکن

بعد از این عمر گرامی در سر بوک و مگر

۶

در جگر خوردن بسر بر عمر و بهر یک دو نان

در پی دو نان مپوی و آبروی خود مبر

۷

هر که میخواهد که باشد از هنر با آبروی

سهل باشد گر نباشد در کف او سیم و زر

۸

آهن و فولاد را بنگر که چون شد آبدار

سهل باشد گر نباشد در کف او سیم و زر

۹

آهن و فولاد را بنگر که چون شد آبدار

بر چسان هنگام ضربت میکند پیدا گهر

۱۰

از کدورات حوادث چونکه ماند با صفا

آبروی کوه باشد چشمه ساران هنر

تصاویر و صوت

دیوان اشعار ابن یمین فریومدی - تصویر ۴۷۸
دیوان اشعار ابن یمین فریومدی (از روی نسخه قدیمی مورخ به سنه ۹۲۱ هجری قمری) - ابن یمین فریومدی - تصویر ۴۸۰

نظرات