ابن یمین

ابن یمین

شمارهٔ ۶۶۵

۱

تاج فرق اهل دانش ای عروس فضل را

حلقه گوهر کش طبعت نکوتر پیرهن

۲

وی ز رشک نفحه گلزار خلق فایحت

گل دریده هر سحری تا پای از سر پیرهن

۳

آفتاب رأی تو چون سایه بر گیتی فکند

کرد نیلی از غم او ماه انور پیرهن

۴

قطعه ئی نزد من آوردند کاندر لفظ او

بود معنی خوش نفس چون غنچه اندر پیرهن

۵

قطعه ئی چون آب و دروی پیرهن کرده ردیف

می نترسیدی که گردد ناگهان تر پیرهن

۶

پیرهن جستی ز من ایکاش بودی دسترس

تا چو شاخ اندر خزان پوشمت از زر پیرهن

۷

کوشمالم باد بهره چون رباب از چنگ دهر

گر چو چنگم نیست الا پوست در بر پیرهن

۸

نی مزاحست اینکه گفتم با یکی اندر زمان

بی توقف رو بسوی خدمتش بر پیرهن

۹

پیرهن آورد و من در آب خجلت غرق از آن

چون فرستم پیش تو بی هیچ دیگر پیرهن

تصاویر و صوت

نظرات