الهامی کرمانشاهی

الهامی کرمانشاهی

بخش ۸۷ - دربیان خواب دیدن امام علیه السلام درکنار آب عذیب

۱

ازآن جایگه نیز بسپرد راه

به امر جهان آفرین با سپاه

۲

چو آن شهریار فراز و نشیب

بیامد به نزدیک آب عذیب

۳

بفرمود قیلوله درنزد رود

چو بیدار شدناله ازدل گشود

۴

علی اکبر آن سوگواری چو دید

شتابان برباب فرخ چمید

۵

به زاری ببوسید روی زمین

بگفتا: که ای داور راستین

۶

غم روزگار ازدلت دور باد

دل دوستان ازتو مسرور باد

۷

پی چیست این ناله و آه تو؟

بگرید ز غم چشم بدخواه تو

۸

بدو گفت: شاه: ای گرامی پسر

که روشن زتو باد چشم پدر

۹

دراین دم چو خراب ازسرم برد هوش

خروشی به گوش آمدم ازسروش

۱۰

که شاها شتابنده با ساز و برگ

به پای خود ایدون روی سوی مرگ

۱۱

چنان دانم ای زاده ی نامدار

که دراین سفره کشته گردیم زار

۱۲

به فرخ پدر پور فرخنده گفت:

ازآن پس که بس گوهر اشک سفت

۱۳

که شاها اگر ما به حق نیستیم

در این ره روان ازن پی چیستیم؟

۱۴

شهش گفت: کای پور نام آورم

جوان نکو روی خوش گوهرم

۱۵

منم با حق و نیز حق با من است

نهفته مرا حق به پیراهن است

۱۶

زما گر بود کودکی حق نماست

به باطل بود هر که بدخواه ماست

۱۷

بدو گفت شهزاده ی نامدار:

چو با ماست حق ای گزین شهریار

۱۸

به دل پس چرا درد و غم ره دهیم؟

همه در ره دین حق سرنهیم

۱۹

بدو شاه فرمود: کای پور راد

زجان آفرین آفرین برتو باد

تصاویر و صوت

نظرات