عراقی

عراقی

غزل شمارهٔ ۱۷۵

۱

نگارا، بی‌تو برگ جان ندارم

سر کفر و غم ایمان ندارم

۲

به امید خیالت می‌دهم جان

وگرنه طاقت هجران ندارم

۳

مرا گفتی که: فردا روز وصل است

امید زیستن چندان ندارم

۴

دلم دربند زلف توست، ورنه

سر سودای بی‌پایان ندارم

۵

نیاید جز خیالت در دل من

بخر یوسف، سر زندان ندارم

۶

غمت هر لحظه جان می‌خواهد از من

چه انصاف است؟ چندین جان ندارم

۷

خیالت با دل من دوش می‌گفت

که: این درد تو را درمان ندارم

۸

لب شیرین تو گفتا: ز من پرس

که من با تو بگویم کان ندارم

۹

وگر لطف خیال تو باشد

عراقی را چنین حیران ندارم

تصاویر و صوت

کلیات دیوان شیخ فخرالدین ابراهیم همدانی (شامل قصاید، غزلیات، ترجیعات، ترکیبات، مقطعات، مثلثات، عشاق نامه یا ده نامه، رباعیات، لمعات و اصطلاحات عرفانی عراقی) با مقدمهٔ سعید نفیسی و حواشی م. درویش - فخرالدین ابراهیم همدانی - تصویر ۲۰۰

نظرات

user_image
کسرا
۱۳۹۴/۰۴/۱۹ - ۱۰:۲۳:۵۱
غمت هر لحظه جان میخواهد از من:-( ........