
عراقی
غزل شمارهٔ ۲۵۷
۱
تا چند عشق بازیم بر روی هر نگاری؟
چون میشویم عاشق بر چهرهٔ تو باری
۲
از گلبن جمالت خاری است حسن خوبان
مسکین کسی کزان گل قانع شود به خاری!
۳
خواهی که همچو زلفت عالم به هم بر آید؟
بنمای عاشقان را از طرهٔ تو تاری
۴
آن خوشدلی کجا شد؟ وان دور کو که ما را
دیدار مینمودی، هر روز یک دو باری؟
۵
ما را ز هم جدا کرد ایام ورنه ما را
با دولت وصالت خوش بود روزگاری
۶
در پرده چند باشی؟ برگیر برقع از روی
تا روی تو ببیند یک دم امیدواری
۷
در انتظار وصلت جانم رسید بر لب
از وصل تو چه حاصل، ما را جز انتظاری؟
۸
جام جهان نمایت بنمای، تا عراقی
اندر رخت ببیند رخسار هر نگاری
تصاویر و صوت

نظرات