
عراقی
غزل شمارهٔ ۶۷
۱
نگارا، بیتو برگ جان که دارد؟
دل شاد و لب خندان که دارد؟
۲
به امید وصالت میدهم جان
وگرنه طاقت هجران که دارد؟
۳
غم ار ندهد جگر بر خوان وصلت
دل درویش را مهمان که دارد؟
۴
نیاید جز خیالت در دل من
بجز یوسف سر زندان که دارد؟
۵
مرا با تو خوش آید خلد، ورنه
غم حور و سر رضوان که دارد؟
۶
همه کس می کند دعوی عشقت
ولی با درد بی درمان که دارد ؟
۷
غمت هر لحظه جانی خواهد از من
چه انصاف است؟ چندین جان که دارد؟
۸
مرا گویند: فردا روز وصل است
وگرنه طاقت هجران که دارد؟
۹
نشان عشق میجویی، عراقی
ببین تا چشم خون افشان که دارد؟
تصاویر و صوت

نظرات
کاظم ایاصوفی