
عراقی
غزل شمارهٔ ۷۰
۱
بیا بیا، که نسیم بهار میگذرد
بیا، که گل ز رخت شرمسار میگذرد
۲
بیا، که وقت بهار است و موسم شادی
مدار منتظرم، وقت کار میگذرد
۳
ز راه لطف به صحرا خرام یک نفسی
که عیش تازه کنم، چون بهار میگذرد
۴
نسیم لطف تو از کوی میبرد هر دم
غمی که بر دل این جان فگار میگذرد
۵
ز جام وصل تو ناخورده جرعهای دل من
ز بزم عیش تو در سر خمار میگذرد
۶
سحرگهی که به کوی دلم گذر کردی
به دیده گفت دلم: کان شکار میگذرد
۷
چو دیده کرد نظر صدهزار عاشق دید
که نعره میزد هر یک که: یار میگذرد
۸
به گوش جان عراقی رسید آن زاری
از آن ز کوی تو زار و نزار میگذرد
تصاویر و صوت

نظرات