
عراقی
غزل شمارهٔ ۹۴
۱
آن را که غمت ز در براند
بختش همه دربدر دواند
۲
وآن را که عنایت تو ره داد
جز بر در تو رهی نداند
۳
وآن را که قبول عشقت افتاد
جان را بدهد، غمت ستاند
۴
عاشق که گذر کند به کویت
جان پیش سگ درت فشاند
۵
با وصل بگو که: عاشقان را
از دست فراق وارهاند
۶
بیچاره دلم که کشتهٔ توست
دور از رخ تو نمیتواند
۷
بویی به نسیم کوی خود ده
تا صبحدمی به دل رساند
۸
کین مرده به بوت زنده گردد
وز عشق رخت کفن دراند
۹
مگذار که خسته دل عراقی
بیعشق تو عمر بگذراند
تصاویر و صوت

نظرات