بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۲۸۳

۱

از کعبه عزم دیر برون از طریق بود

آیا چه چاره چون دل گمره رفیق بود

۲

همچون فرشته از در میخانه بازگشت

عقلم که دیرساله رفیق شفیق بود

۳

اندیشهٔ مفرح یاقوت داشت دل

غافل که نشئه در می همچون عقیق بود

۴

رمزی که از زبان صراحی شنید جام

کُنهش کسی نیافت که مقصد عمیق بود

۵

آخر باب و دانهٔ میخانه صید شد

مرغ دلم که طایر بیت العتیق بود

۶

حرفی شنیدم از لب جان‌بخش ساقی‌ای

از جا شدم که نکته به‌غایت دقیق بود

۷

هم در میان گریه فغانی فرود رفت

بیرون نشد ز بزم تو مسکین غریق بود

تصاویر و صوت

نظرات