بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۲۹۶

۱

خنجر کشید و عربده با اهل حال کرد

آن ترک مست بین که چه با خود خیال کرد

۲

حسنش یکی هزار شد و آمد از سفر

خوش آن هوا که پرورش این نهال کرد

۳

هر شیوه یی ز صورت او معنییست خاص

غافل همین ملاحظه ی خط و خال کرد

۴

ناصح برو که انس نگیرد به هیچ کس

دیوانه یی که همدمی آن غزال کرد

۵

یا رب چه شد که از سر ما سایه برگرفت

سروی که کارها همه بر اعتدال کرد

۶

ایزد ترا ز بهر دل خلق آفرید

وانگه چنین سرآمد و صاحب جمال کرد

۷

بگذار خون غیر جوانان بروزگار

کاین شحنه چند خون چنین پایمال کرد

۸

خونم چو آب خورد لبت وه چه خط نوشت

آنکس که بر تو خون فغانی حلال کرد

تصاویر و صوت

نظرات