
بابافغانی
شمارهٔ ۳۰۰
۱
گه به لطفم مینوازد گه به نازم میکشد
زنده میسازد مرا آن شوخ و بازم میکشد
۲
نازنین من کجایی وه که در راه امید
دیدهٔ محروم، از اشک نیازم میکشد
۳
گر نگریم میشود خونابها در دل گره
ور بگریم خندهٔ آن عشوهسازم میکشد
۴
هرشب از افسانهٔ غم گیردم خواب اجل
آخر این افسانهٔ دور و درازم میکشد
۵
گر نمیبینم دمی روی تو ای چشم و چراغ
گریهٔ جانسوز و آه جانگدازم میکشد
۶
در غمش چون میشوم با نالهٔ نی همنفس
دلنوازیهای آن مسکیننوازم میکشد
۷
چون فغانی هر نفس میسوزم از داغ نهان
گر کشم آهی ز دل افشای رازم میکشد
تصاویر و صوت

نظرات