بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۳۰۷

۱

مه خورشدروی من دمی یک جا نمی‌گنجد

چنان گرمست بر دل‌ها که در دل‌ها نمی‌گنجد

۲

نسیم دامنش گلزار گیتی برنمی‌آرد

غبار موکبش در عرصهٔ غبرا نمی‌گنجد

۳

شهیدی کز سر کویش غبارآلود بیرون شد

ز شوقش تا ابد در جنت‌المأوا نمی‌گنجد

۴

عجب گر بر سلام کس فرود آرد سر ابرو

چو برطرف کلاهش عز و استغنا نمی‌گنجد

۵

ازین می خوردن پنهان و پیدا آتشی دارم

که در پنهان ندارد جا و در پیدا نمی‌گنجد

۶

اگر فردای دیگر مستی جام و صبوح اینست

جزای این گنه در مجلس فردا نمی‌گنجد

۷

ز عشق کافری پیرانه سر در بزم میخواران

به دینم رفت بیدادی که در دنیا نمی‌گنجد

۸

نخواهد در سر و کار بلای عشق و مستی شد

وجود پربلای من که در یک جا نمی‌گنجد

۹

ز بیداد غیوری آنچه از کافردلی دیدم

چه جای کعبه در بتخانهٔ ترسا نمی‌گنجد

۱۰

جنون عشق و از جانان خیال بوسه و آغوش

مگو این‌ها که این‌ها در خیال ما نمی‌گنجد

۱۱

فغانی را دهان آرزو شیرین نخواهد شد

پر از زهرست جام او در آن حلوا نمی‌گنجد

تصاویر و صوت

دیوان اشعار بابا فغانی شیرازی به کوشش احمد سهیلی خوانساری ۱۳۶۲ - بابافغانی - تصویر ۳۰۲

نظرات