
بابافغانی
شمارهٔ ۳۷۵
۱
دلم صد پاره و نقش تو در هر پارهای دارم
ز چاک سینه در هر پارهای نظارهای دارم
۲
فلک صد بار اگر در آب و خاکم تخم غم کارد
برآیم خوش به او من هم دل خود کارهای دارم
۳
جواب نامه کز جانان رسید این بود مضمونش
که من بر هر سر سنگی چو تو آوارهای دارم
۴
ره و رسم پریشانی به از من کس نمیداند
که دل در حلقهٔ زلف پریرخسارهای دارم
۵
هزاران چاره ضایع گشت و یک دردم نشد ساکن
کنون درد دگر از پهلوی هر چارهای دارم
۶
گریبان چاک و مست و حلقهٔ زلف صنم در دست
چنین معشوق عاشقپیشه میخوارهای دارم
۷
جگر صد چاک دارم بر سر هر پارهای داغی
اگر زین چرخ نیلی آرزوی پارهای دارم
۸
منم آن لالهٔ خودرو که دور از نوبهار خود
تنه در سایهٔ کوهی و سر در خارهای دارم
۹
چراغ پاسبان کوی را مانم درین شبها
که صحبت چون فغانی با مه عیارهای دارم
نظرات