
بابافغانی
شمارهٔ ۴۱۹
۱
آه کز هجر تو شبها باده خون دانستهام
خوردهام خون و شراب لالهگون دانستهام
۲
سوزدم هرکسی به لطفی، این سزای آنکه من
دیدهام شور اسیران و جنون دانستهام
۳
خواهدم امروز از هر روز نیکوتر گذشت
زان که من نظاره رویت شگون دانستهام
۴
خاطرت هردم به سویی میکشد بیاختیار
در سرت ای گل هوایی هست، چون دانستهام
۵
سوزدم هر بیوفا بهر نگاهی هر زمان
ای فغانی قدر آن دلجو کنون دانستهام
تصاویر و صوت

نظرات