
بابافغانی
شمارهٔ ۴۳۸
۱
ما خویش را بچنگ ملامت سپرده ایم
از لوح سینه حرف سلامت سترده ایم
۲
خون خورده ایم و یاد ندامت نکرده ایم
جان داده ایم و نام غرامت نبرده ایم
۳
اندوه روز هجر و بلای شب فراق
از فتنه های روز قیامت شمرده ایم
۴
هرگز به آرزوی دل از ساغر وصال
یک جرعه بی خمار ندامت نخورده ایم
۵
شد سالها که زنده بعشقست نام ما
از صد هزار سنگ ملامت نمرده ایم
۶
مجنون صفت بوادی محنت علم شده
در راه دوست پا به علامت فشرده ایم
۷
از ناله های گرم فغانی در آتشیم
وز آه سرد اهل کرامت فسرده ایم
نظرات