
بابافغانی
شمارهٔ ۵۰۴
۱
نخل قدت که از چمن جان برآمده
شاخ گلی بصورت انسان برآمده
۲
از پای تا به سر همه جانست آن نهال
گویا ز آب چشمه ی حیوان برآمده
۳
اکنون تویی جمیل جهان گرچه پیش ازین
آوازه ی جمال ز کنعان برآمده
۴
در هر زمین که جلوه کنان رفته یی بناز
آه از نهاد کبک خرامان برآمده
۵
دزدیده چون بشمع رخت کرده ام نظر
از دل هزار شعله ی پنهان برآمده
۶
مست از می شبانه مه من ز خواب ناز
با آفتاب دست و گریبان برآمده
۷
خون خورده ام که گشته میسر وصال دوست
بی درد را خیال که آسان برآمده
۸
در هر چمن که خوانده فغانی سرود عشق
افغان ز بلبلان خوش الحان برآمده
نظرات