
بابافغانی
شمارهٔ ۵۱۸
۱
این منم هر شام چون پروانه جایی سوخته
کرده ترک جان شیرین در هوایی سوخته
۲
راستی پروانه داند چاشنی داغ عشق
کو در این آتش چو من بیدست و پایی سوخته
۳
هر صباحم تازه داغی بر دل از عشق گلیست
همچو آن دیوانه کش هر روز جایی سوخته
۴
دوست می دارد دل من داغ های خویش را
زانکه هر یک از برای دلربایی سوخته
۵
دل که برگشت از من و بالاله رویان خو گرفت
بینمش یکروز از داغ جدایی سوخته
۶
کیست با داغ تمنایت فغانی در جهان
درد پروردی اسیری بینوایی سوخته
تصاویر و صوت

نظرات