بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۶۹

۱

گواه حال مستی بمکتب چشم پر خوابت

فروغ مجلس می گشت نور طاق محرابت

۲

چه شیرینیست در نازت که در هر کوچه شیرینی

بدندان لب گزد هر دم ز شوق شکر نابت

۳

چنان مستم که شمع از شخص و شخص از سایه نشناسم

اگر ناگه دچار افتم شبی در گشت مهتابت

۴

مدامت وقت خوش باد ای حدیثت نقل هر مجلس

که روز از روز خوشتر می شود بادام و عنابت

۵

شرابت در سر و معشوق در بر خواب در دیده

خیالست اینکه می گویم که آید یاد احبابت

۶

چه درگیرد به این یکمشت خون سودای من با تو

که چون من مشتری بسیار دارد لعل سیرابت

۷

فغانی عشق صید لاغر و فربه نمی داند

به تیغ تیز گردن نه که خونریزست قصابت

تصاویر و صوت

نظرات