بابافغانی

بابافغانی

شمارهٔ ۷

۱

ای زابروی تو هر سو فتنه در محراب‌ها

فتنه را از چشم جادوی تو در سر خواب‌ها

۲

عارضت آبست و لب آب دگر از تاب می

من چنین لب تشنه، وه چون بگذرم زین آب‌ها

۳

نگسلم زان جعد مشکین گرچه در چنگ بلا

دارم از دست غمت در رشتهٔ جان تاب‌ها

۴

مطربان بزم عشقت را زسوز عاشقان

گشته آتش باز بر رگ‌های جان مضراب‌ها

۵

در حریم دل برای سجدهٔ ابروی تو

بسته‌ام هر گوشه از خون جگر محراب‌ها

۶

پیش آن لب‌های میگون دیده را از اشک سرخ

سر به سر بر خار مژگان بسته شد عناب‌ها

۷

در نمی‌گیرد فسونم با لبت از هیچ باب

در وفا هر چند می‌گویم سخن از باب‌ها

۸

ای مه خرگه‌نشین شب‌ها فغانی در خیال

صحبتی بس گرم دارد با تو در مهتاب‌ها

تصاویر و صوت

نظرات