
فرخی سیستانی
شمارهٔ ۱۴ - او راست
۱
این منم کز تو مرا حال بدین جای رسید
این تویی کز تو مرا روز چنین باید دید
۲
من همانم که به من داشتی از گیتی چشم
چه فتاده ست که در من نتوانی نگرید
۳
من همانم که مرا روی همی اشک شخود
من همانم که مرا دست همی جامه درید
۴
زندگانی را با مرگ بدل باید کرد
چو مرا کار ازین کار بدین پایه رسید
۵
دل من بستدی و باز کشیدی دل خویش
دل ز من بیگنهی باز نبایست کشید
۶
نفریبی تو مرا کز تو من آگه شده ام
من نخواهم سخن و لابه تو نیز خرید
۷
دل بدخواه من از انده من شادی کرد
دوستی کس چو تو بد عهد و جفا کار ندید
۸
آنچنان کار بیکبار چنین داند شد
در همه حال زهر کار نباید ترسید
تصاویر و صوت


نظرات