
فصیحی هروی
شمارهٔ ۲۰۶
۱
چون نعش من برند برون از سرای من
محنت برهنه پای دود از قفای من
۲
من ذرهای سرشته ز هیچم نه آفتاب
تا پوشد این خرابه سیه در عزای من
۳
در دوزخ افکنید به حشرم که کرده است
با استخوان سوخته عادت همای من
۴
آن کعبهام که خشت و گلم حسن میکشید
روزی که مینهاد محبت بنای من
۵
مینوش و شاد زی که زند خنده بهشت
دوزخ ز یک تبسم عفو خدای من
۶
باری تو خود به کعبه فصیحی برو که هست
موج سراب هستی من بند پای من
نظرات