
فصیحی هروی
شمارهٔ ۷۶
۱
سالها دیده ما را مژه دربانی کرد
آخرش برد و سراپرده حیرانی کرد
۲
سینه بی جگر از زخم تو پهلو دزدید
حیرتش آمد و ناسور پشیمانی کرد
۳
گنج دردی به تماشای دلم آمد و دوش
این مصیبت کده را واله حیرانی کرد
۴
حکم عشقست که دود جگرش پخته کند
آن خس خام که با شعله گران جانی کرد
۵
شوری چشم هوس بود که مشاطه حسن
رفت و از زلف تو تعویذ پریشانی کرد
۶
شعلهای بودم و سیر جگرم بود هوس
عشقم آورد و در آتشکده زندانی کرد
۷
شکر طغیغان جنون گوی فصیحی که سحر
خس ما را نفس شعله فسونخوانی کرد
نظرات