
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۱۱ - در منقبت علی(ع)
۱
به مشامم نرسد بوی گلی از چپ و راست
مگر از زلف کجت سلسله بر پای صباست
۲
در چمن بسکه نسیم تو کند غارت هوش
نفسی بوی گل از جا نتواند برخاست
۳
حسن را این همه سامان که ز روی تو فزود
بر پریشانی گل گریه شبنم بی جاست
۴
سرفرازی ز قدت رتبه دیگر دارد
سرو و شمشاد گر از پای نشینند رواست
۵
خاطرم جمع شد از دغدغه مرهمیان
که سر زلف تو بر داغ دلم غالیه ساست
۶
نمک زهر به زخم جگرم باد حرام
حسرتش گرنه به شمشیر تو خمیازه گشاست
۷
گیسوی حور کند جذب به تقریب عبیر
گر غباری ز سر زلف تو در خاطر ماست
۸
در سر کوی تو کارش همه شب قطره زنی است
اشک را گرچه زخون جگرم پا به حناست
۹
شده عمری که ز کم مایگی خون جگر
قسمت اشک من از آبله های کف پاست
۱۰
بس که افتاده کوی تو شدم رشک برم
به غباری که ز راه تو تواند برخاست
۱۱
طبع شوخ تو گر از مطلع اول نشکفت
مطلع دیگرم از پرده دل جلوه نماست
تصاویر و صوت


نظرات