
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۱۰۱
۱
جلوة قد تو از چاک دل ما پیداست
این شکافیست که تا عالم بالا پیداست
۲
گرچه از ناز ز هر دیده نهان میگردی
عکس روی تو در آیینة دلها پیداست
۳
حسن لیلی مگر از پرده برآمد، که دگر
پی دیوانگی از دامن صحرا پیداست
۴
کشتی ما که سلامت رویش در خطرست
عاقبت خیریش از سوزش دلها پیداست
۵
چشم حیران خبر از جلوة پنهان دارد
معنی این سخن از صورت دیبا پیداست
۶
ظرف پر نیست میّسر که تراوش نکند
قطره همچشمی دریاش ز سیما پیداست
۷
هیچکس آتش پنهان نتوانست افروخت
عشق پوشیده مدارید که پیدا پیداست
۸
قتل پنهانی من نرگس مخمور ترا
هست از هر مژه پیدا و چه رسوا پیداست
۹
مهربانی طبیب آینة حال نماست
شدّت این مرض از رنگ مسیحا پیداست
۱۰
گر بر آیینة امروز نظر بگشایی
بیکم و بیش درو صورت فردا پیداست
۱۱
زود رفتی ز در میکده بیرون فیّاض
از تو در مجلس این دردکشان جا پیداست
تصاویر و صوت

نظرات