
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۱۲۰
۱
منم که مرغ دلم صید عشوه و نازست
پریدن دل کبکم به بال شهبازست
۲
چنان به کنج قفس خو گرفتهام که دگر
به یاد خاطر من آنچه نیست پروازست
۳
ز صید دوستی آن نگاه پنداری
که ترکش مژهاش آشیان شهبازست
۴
ز ناله بس نکند با وجود ضعف که هست
نفس به سینهام ابریشمی که برسازست
۵
ز مهر روی تو دم میزنم، از آن باشد
که نالهام ز نفسهای صبح ممتازست
۶
به ساحریست مثل گرچه لعل پرشورش
ولی تبسّم او سحر نیست اعجازست
۷
به این امید که مشرق شوم خیال ترا
درِ دلم همه شب چون درِ سحر بازست
۸
به اشک و آه سپردم غمش چه دانستم
که اشک پرده در راز و آه غمّازست
۹
به کشور دلم امنیّتی نمیباشد
همیشه غمزه درین ملک در تک و تازست
۱۰
به زاغ همنفسم عمرها و در رشکم
ز بلبلی که به او بلبلی همآوازست
۱۱
اگرچه «بلبل آمل» فغان کند فیّاض
ولی نه همنفس عندلیب شیرازست
تصاویر و صوت

نظرات