
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۱۲۳
۱
نی همین ناز تو تنها بهر قتل ما بس است
یک نگه از گوشة چشم تو عالم را بس است
۲
دیدهام در گریة غم کیسه خالی کرده بود
آنقدر خون در دلم کردی که مدّتها بس است
۳
ما دل خود را به بوی زلف دلبر دادهایم
گر جنون مردست، عالم را همین سودا بس است
۴
فتنه بهر کوهکن از سنگ پیدا میشود
رشک شیرین بعدازین بر صورت خارا بس است
۵
حاجت آلایش دامان چندین غمزه نیست
یک تغافل کشتن فیّاض را تنها بس است
تصاویر و صوت


نظرات