فیاض لاهیجی

فیاض لاهیجی

شمارهٔ ۱۴۰

۱

عکس رخ جانانه که در منزل چشم است

شمعی است که افروخته در محفل چشم است

۲

جز خون دل و لخت جگر بار ندارد

این ریشة دردی که در آب و گل چشم است

۳

دل خود به خیال تو تسلّی است ولیکن

از حسرت دیدار تو خون در دل چشم است

۴

تا خون نخورد دل، نشود دیده گلستان

محصول دلست اینکه مرا حاصل چشم است

۵

از ضعف زمانی ز تپیدن ننشیند

فیّاض دل خون شده‌ام بسمل چشم است

تصاویر و صوت

نظرات