
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۱۸۳
۱
دل که بیزخم تو باشد به جهان خرّم نیست
زخم را از تو رواجیست که با مرهم نیست
۲
غم بیهوده مرا از سروسامان انداخت
گر بدانم که غم کیست که دارم، غم نیست
۳
هر گل نغمه که خوناب دل از وی نچکد
در سراپردة ساز غم ما محرم نیست
۴
گر سر زلف تو گاهی شکن طرّه بخست
تیرهروزی دلم را ز تو باعث کم نیست
۵
کام دنیا نگشاید دل ما را فیّاض
داغ ما چشم سیه کردة این مرهم نیست
تصاویر و صوت

نظرات