
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۱۹۱
۱
امشب که ذوق جلوه رخش بینقاب داشت
بر رخ هزار پرده به رنگ حجاب داشت
۲
در دست داشت بهر تماشای حسن خویش
آیینهای که حوصلة آفتاب داشت
۳
آیینه شد زعکس رخش آفتابپوش
با آنکه رخ هنوز درون نقاب داشت
۴
خورشید در شکنجة تاب از رخ تو بود
روزی که التفات تو با ما عتاب داشت
۵
هر مطلع بلند که میخواند آفتاب
روی تو در بدیهه هزارش جواب داشت
۶
امشب که روشناس اثر بود آه ما
بیدار بود بخت ولی دیده خواب داشت
۷
در کاروان فیض متاع زیان نبود
فیّاض صبح ما ز چه در شیر آب داشت!
نظرات