
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۱۹۴
۱
یک نظر کرد و از آن صد گونه استغفار داشت
آفتاب عاشقان دایم ز گرمی عار داشت
۲
کار من از سازگاری بیگره هرگز نبود
دایم این سررشته پیوندی به زلف یار داشت
۳
بوی یوسف در چمن امروز ارزانست باز
غنچه شب گویا نسیم پیرهن در بار داشت
۴
عکس رخسار که یارب در چمن افتاده بود!
کش تماشای گل امشب نشئه دیدار دیدار داشت
۵
با تو گل شب در چمن طوفان آتش کرده بود
لیک بی من صوت بلبل نشئهای در کار داشت
۶
دوش کامد کم درنگ من برون از سیر گل
غنچه را دیدم که در دل حسرت بسیار داشت
۷
گرنه از رشک تو خونش در تن آتش گشته بود
شمع در مجلس چرا مژگان آتشبار داشت؟
۸
کفر میافزود چندانی که دینم میفزود
سبحه در دستم مگر خاصیّت زنّار داشت!
۹
خاطر فیّاض دوش آیینة جانانه بود
هر چه من میخواستم نازش همان در بار داشت
تصاویر و صوت

نظرات