
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۲
۱
تا شفیع خویش کردم صاحب معراج را
سر به استغنا برآوردم دل محتاج را
۲
من مرید همّت پیری که از افتادگی
پایهها افزود بر بالای هم معراج را
۳
خاک فقرم مسند است و داغ عشقم افسر است
پشت پایی گر زنم سهل است تخت و تاج را
۴
تا قمارِ عشقِ ترک ماسوا ورزیدهام
کافرم گر در حساب آوردهام لیلاج را
۵
گرچه دورم در نظرگاهِ سر تیر توام
شست پرزور تو میداندار کرد آماج را
۶
بینیازیهای گوش لطف، شیون دشمن است
خوش به ناز از نالة ما میستاند باج را
۷
شب ندیدستی که هر جا کش تویی جز روز نیست
تا بدانی حال شبهای سیاه داج را
۸
تا کف خاک قناعت خوردهام فیّاضوار
سیر حاجت کردهام چون خویش صد محتاج را
نظرات