
فیاض لاهیجی
شمارهٔ ۲۰۴
۱
کسی ز ننگ به من گرچه روبهرو نگذاشت
خوشم که دست سبو دست من فرو نگذاشت
۲
خوشم که آینه هر چند کرد بیرویی
نقاب جانب روی ترا فرو نگذاشت
۳
ز زخمهای تن خسته خون دل همه رفت
فغان که تیغ تو آب مرا به جو نگذاشت
۴
هزار مطلب سرگشته در کشاکش بود
نگاه گرم تو ما را به گفتگو نگذاشت
۵
بس است این قدر از دوست آرزو فیّاض
که غمزهاش به دلم هیچ آرزو نگذاشت
نظرات